وبلاگ شخصی «مرضیه الهی خیبری »

متن مرتبط با «گفته بودی که چرا محو تماشای» در سایت وبلاگ شخصی «مرضیه الهی خیبری » نوشته شده است

مقالاتی که نمایه شده اند.

  • مشنو از نی,نی حصیری بینواستبشنو از دل , دل حریم کبریاستنی چو سوزدخاک و خاکستر شوددل چو سوزد خانه ی دلبر شودبایک دنیا لبخند دستای سلام ومی ذارم توی دستای شما تا که بتونم سر حرف و باز کنم وگفته ها, شنیده ها, درد دلا , خاطرات وتخیلات دل نشینم و به نگارش در بیارم .شاید روزی این افتخار نصیبم بشه که شما خواننده ی خوب نوشته هام باشید.شما که چون گلی در باغستان زندگی من می شکفیدوبا شکفتنتون رخت امید وبه تن من می کنید. نام ادبی خانم گل شخصیت رویایی وتخیلی خانم گل شما رو به دنیایی می بره که باور وخیال اون وبنا می کنه وگاه واقعیات تلختر اززهر رو به شیرینی بیان می کنه ویا اینکه یک قدم کوتاه یا بلند به عقب برمی داره وخاطرات تلخ وشیرین زندگیش و به تصویر می کشه.اما شخصیت عینی خانم گل شما رو به دنیای کوچیک وملموسش می بره : مینا ,اسم ادبی خانم گل , معلم, فارق التحصیل از: ..................وووباانتقادهای خوب و سازنده مشوق راهم باشید ومن و راهنمایی کنید تا از سنگلاخ بگذرم و به چمنزار برسم.وخانم گل با تمام خلوص و عشقی که تو سینه داره میگه :دست خوبت را به دست من بده دستهای ما پل پیوند ماست و این رو باور داشته باشید که :بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آننکته :شروع این وب از 7/2/84 می باشد ولی از اونجایی که نزدیک به دوسال دل نوشته های شخصی خودم بود و در حال حاضر برای دل نوشته هایم تصمیم دیگری دارم . لذا دو سال + تعدادی از دل نوشته های سالهای بعد از سابقه ی وب حذف شد . و حدوداً از سال 86 در خدمت شما هستم . امید وارم بپسندید... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چرا دعوت نشدم

  •   سالها پیش در جایی خواندم که روزی موسی (س) به کوه طور می رفت . درراه به همشهری ثرتمندی برخورد کرد . مرد ثروتمند با تمسخر به موسی(س) گفت:« یا موسی  خدای تو گفته است اگر بنده ای  بندگی نکند و از فرامین خدای تو سر باز زند او را غضب خواهد کرد. ولی من با اینکه خودم چندین بنده دارم و از بندگی خدای تو بی بهره ام.  هر سال ثروتم افزایش می یابد . از خدایت بپرس. پس چرا من را غضب نمی کند. » موسی به کوه رفت و عبادت کرد و خواست برگردد . از جانب حق تعالی ندا آمد:« یا موسی پرسش بنده ی ما را از ما نپرسیدی؟ » موسی با شرمساری سؤال را پرسید. خدا گفت:« برو به آن بنده بگو غضب از این بالا تر که به تو اجازه نمی دهم نامم را بر زبان جاری کنی.» بله راز گریستن برای حسین و حضور در خیمه ی حسین این است. سالها پیش ، آن زمان که تمدّن  به اندازه امروز نبود، و من کودکی بیش نبودم ، وقتی پدرم گریه می کرد، گویا  خنجر به قلب من می زدند. من هم می گریستم .چون فقط سالی یک بار رژه ی اشک را بر گونه های پدر می دیدم. وقتی آرام آرام می گریست .  و چشمانش را در  بین پنج انگشتش پنهان می کرد. با تکان خوردن شانه هایش می فهمیدم که پدر گریه می کند . من طاقتم طاق می شد. و بر عکس پدر هوار می کشیدم . مادر با محبت من را در آغوش می گرفت و میگفت :« ای داد بیداد  اشکت را نبینم. چرا گریه می کنی عزیزم ! و من با همان هق هق می گفتم بابا  گریه , ...ادامه مطلب

  • چرا دعوت نشدم

  • دلنوشته ی     چرا دعوت نشدم: برداشتی از  خط خطی های  خانم گل,دوباره مهمونیه من چرا دعوت نشدم ...ادامه مطلب

  • گفته بودی که چرا محو تماشای منی

  • ,گفته بودی بی تو میمیرم,گفته بودی که چرا محو تماشای,گفته بودی که بیایم,گفته بودی عاشقم هستی,گفته بودی اگه برگردی دوباره ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها